پیش به سوی پیش دبستانی
من یک سال بزرگ تر شدم و به پیش دبستانی رفتم انقدر دوست داشتم به مدرسه برم که مامان منو یک سال زود تر به مدرسه برد تا ثبت نام کنه اما مدر سه قبول نکردن و من مجبور شدم یک سال دیگه صبر کنم تا بتونم به پیش دبستانی برم. شبی که قرار بود صبحش به مدرسه برم تا صبح از ذوقم خواب مدرسه رو می دیدم صبح شد و همراه مامان و بابا به مدرسه رفتیم مدرسه جشن بزرگی برای بچه ها ترتیب داده بودند بوی اسفند همه جا پیچیده بود جلوی در پر بود از بادکنک های رنگارنگ خانمی جلوی در ایستاده بود و بچه ها رو از زیر قران رد میکرد و یک نفر هم فیلم برداری میکرد که البته اون فیلمو هیچ وقت به ما ندادند خلاصه روز اول خیلی به ما خوش گذشت مد...
نویسنده :
نگار و مامان
22:03